سلام یه چیز بگم و برم چون سال سومم و  سرم شلوغه سر نمیزنم  اینو واسه آدمای همدرد یا بهتره بگم درد کشیده می فهمن میگم :


کاش شعوری که استامینوفن تو کم کردن درد آدما داشت ،بعضی از خود آدما داشتن ...................

.

.

.

.

.

فعلا بای معلوم نست دوباره کی برگردم.................. 

انر حال خوابگاه دختران و پسران

شب، خوابـگاه دخــتـران، سکـانس اول:

دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.

شبنم: واا..! خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روز و نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد).

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! (بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟ فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتـر!

و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.

شـب، خوابــگاه پســران، سکــانـس دوم:

در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود.

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره.

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد.

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!

مهـدی: اصلا حواسم نبود. توپ تانک فشفشه پرسپولیسی ابکشه!

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند!

بدون شرح.............

پسر : سلام.خوبي؟مزاحم نيستم؟
دختر: سلام. خواهش مي کنم.?asl pls
پسر : تهران/وحيد/۲۶ و شما؟
دختر‌: تهران/نازنين/۲۲
پسر: اِ اِ اِ چه اسم قشنگي!اسم مادر بزرگ منم نازنينه.
دختر: مرسي!شما مجردين؟
پسر: بله. شما چي؟ازدواج کردين؟
دختر: نه. منم مجردم. راستي تحصيلاتتون چيه؟
پسر: من فوق ليسانس مديريت از دانشگاه MIT اَمِريکا دارم. شما چي؟
دختر : من فارغ التحصيل رشته گرافيک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر: wow چه عالي!واقعا از آشناييتون خوشحالم.
دختر : مرسي. منم همين طور. راستي شما کجاي تهران هستين؟
پسر: من بچه تجريشم. شما چي؟


دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجاي تجريش مي شينين؟
پسر: خيابون دربند. شما چي؟
دختر : خيابون دربند؟ کجاي خيابون دربند؟
پسر : خيابون دربند. خيابون...... کوچه......پلاک....شما چي؟
دختر: اسم فاميلي شما چيه؟
پسر: من؟ حسيني! چطور؟
دختر: چي؟وحيد تويي؟ خجالت نمي کشي چت مي کني؟تو که گفتي امروز با زنت مي خواي بري قسطاي عقب مونده خونه رو بدي.!مکانيکي رو ول کردي نشستي چت مي کني؟
پسر : اِ عمه ملوک شمائين؟چرا از اول نگفتين؟راستش! راستش!ديشب مي خواستم بهتون بگم امروز با فريده.... آخه مي دونين...........
دختر : راستش چي؟ حالا آدرس خونه منو به آدماي توي چت ميدي؟مي دونم به فريده چي بگم!
پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فريده چيزي نگين!اگه بفهمه پوستمو ميکّنه!عوضش منم به عمو فريبرز چيزي نمي گم!
دختر:‌ او و و و م خب! باشه چيزي بهش نميگم.ديگه اسم فريبرزو نياريا!راستي من بايد برم عمو فريبرزت اومد. باي
پسر: باشه عمه ملوک! باي......

....بلند شو..............

 

باز هم بلند شو

ایستادنِ کسی که زمینش زده اند

از کسی که به زور سر پایش نگه داشته اند زیباتر است.


دنیا دار مکافات...................

وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را میخورد

وقتی میمیرد، مورچه ها او را میخورند ...

زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند

در زندگی هیچکس را تحقیر یا آزار نکنید.

شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمندتر است

پس خوب باشید و خوبی کنید ...


                                        یه وقتـایی لازم نیست حرفی زده شه
بین دو نفر…

همین که دستت رو آروم بگیره…..

یه فشار کوچیک بده…..

این یعنی من هستم تا آخرش…..

همین کافیه….!
.

...........ایثار..............

ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ ﺩﺍﺭﻡ؟
ﭘﺴﺮ: ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ؟
ﭘﺴﺮ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺮ
ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺷﮑﺶ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ
ﺩﺧﺘﺮ: ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
...
...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ،ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ
ﻫﻮﺵ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ،ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﻡ
ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ
ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﯽ
ﺩﺧﺘﺮ: ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ﮔﻔﺖ ﮐﻪ
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ
ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ؟
ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﻧﮓ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺑﺨﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﮐﯽ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﻭ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﭘﺴﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ
ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ،ﺁﺧﻪ ﭼﺮﺍ؟
ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ: ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎ!ﺭﻓﺘﻪ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﺩ ..

اینم برای تشکر از دوست صمیمیم اسمش فاطمه است

سلامممممممم...........

اینم یه سری عکس ....

بدون شرح

 

 

دروغ میگم بگو دروغ میگی......................

 

بااااااااااااااااااااااااااااای نظر یادتون نره

 

 

سلام دوستان به خدا همین الان شبیه عکس بالام آخه انقد بی مسئولیت بالاخره ببخشید آخه وضعیتم مثل عکس زیره

حالا شما هم بهم سر بزنید

فعلا بااااااااااااااااااای

دلاويزترين شعر جهان

سلام به دوستان گلم ،عارفه هستم مدیر وبلاگ خیلی وقته سر نزدم میدونم به خاطر همینه که دیگه کامنت ندارم انشاءالله اینترنتم درست بشه دیگه زود به زود از خونه آپ می کنم حتی اگه امتحان ترم داشته باشم

قول میدممممممممممممممممممم.................................

این شهر یکی از مورد علاقه منه شاید خونده باشین ولی به نظر من دوباره خوندنش بی لطف نیست

از دل افروز ترين روز جهان،
خاطره اي با من هست.
 به شما ارزاني :
سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
 نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
 مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم :

هاي !بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
 تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !
آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
 تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ...
 من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم !
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ هاي گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دمبه  دم ازنفس باد سحر؛
 غنچه ها مي شد باز .
غنچه ها مي رسد باز،
باغ هاي گل سرخ،
باغ هاي گل سرخ،
يك گل سرخ درشت ازدل دريا برخاست !
چون گل افشاني لبخند تو،
در لحظه شيرين شكفتن !
خورشيد !
چه فروغی به جهان مي بخشيد !
چه شكوهي ... !
همه عالم به تماشا برخاست !

من به
دنبال دلاويزترين شعر جهان مي گشتم !
دو كبوتر در اوج،
 بال در بال گذر مي كردند .
دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلي مي خواندند .
مرغ دريائي، با جفت خود،ازساحل دور
 رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نيز ز جان مايه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه اي مي پرورد،
- هديه اي مي آورد -
برگ هايش كم كم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
ـ  ... يافتم ! يافتم ! آن نكته كه مي خواستمش !
با شكوفائي خورشيد و ،
گل افشاني لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته ياس و
سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام !

اين گل سرخ من است !

دامني پر كن ازين گل كه دهي هديه به خلق،
كه بري خانه دشمن !
كه فشاني بر دوست !
 راز خوشبختي هر كس به پراكندن اوست !
در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشيد،
روح خواهد بخشيد .

تو هم، اي خوب من ! اين نكته به
تكرار بگو !
اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،
نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !
 « دوستم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسيار بگو...

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها
مردن

......................................................

سلام به دوستای خوبم ............

.

.

.

.

.

.

چیه چرا الکی نگاه می کنین مطلب ندارم چی بنویسم ...................

آقا مایه معلم شیمی داریم بیچاره میم رو میگه و  بعد ر رو میگه ل  .........ما بیچاره ها اول باید رمز نگاری کنیم بعد تازه ببینیم تناوبی چی هست ............

شما بگید چه کنیم       ............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به منبع این عکس سر سزنید ................


معذرت...............................




سلام به دوستان عزیزم ببخشید خیلی وقته آپ نکردم درگیر مسابقات کشوری بودم که خداروشکر رتبه 2کشوری کنگره قرآنی سمپاد (تیزهوشان ) شدم و حالا هم هنوز نرفته مدرسه امتحان داریم آخه چه قدر بدختم من .......دوستان عزیز خاطرت یا ماجرا های خنده دارتون رو برام بفرستین بهتریناشو تو صفحه اصلی وبم میذارم............

خر عاشق

موبایل یک الاغ آهنگ می زد

کسی زانسو  برایش زنگ می زد

گرفت او بیخ گوشش گوشی اش را

صدایی زانطرف گفت ای دلارا

چه سوز انگیز و غمگین عر عری بود

صدای گنگ و خش دار خری بود

که می گفت  ای  فدای هردو چشمت

فدای  ناز و اطوار و کرشمت

به قربان جُل و پالان زیبات

لب و آن بینی و دندان زیبات

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

از این پس بی سر و همسر نمانیم

خرم من یک خر بسیار پرکار

از آن خر های خوب بار بردار

نه اهل جفتک و ورتیز هستم

نه افزون خواه و حتی هیز هستم

 خری از مخلصت  خرتر نبینی

تو از من خوب تر شوهر  نبینی

بجای آنکه در صحرا ولاشم

به فکر کار و امرار معاش است

صدایم  واقعاْ یک چیز مَشتی است

کمی در مایه های شیش وهشتی است

خری چون من کجا می یابی ای یار

 که در دستت سپارد میخ و افسار

خران، دارای احوالی وخیمند

کجا مانند خر های قدیمند

نخواهی دیدشان در زیر باری

شدند اینروز ها اهل سواری

فقط  وقتی که گرم التماسند

کمی محجوب و خوب و با کلاسند

رسند آنها چو بر دلدار روزی

به پایان می رسد خوش دکّ و پوزی

من اما  عاشقم عاشق ترینم

برایت یونجه یا شبدر بچینم

اگر امشب شما کاری نداری

بگو تا من بیایم  خواستگاری

جشن ازدواج..................................

ازدواج یعنی..............

 

به نام خداوند ويروس گارد

كنون رزم Virus و رستم شنو دگرها شنيدستي اين هم شنو
كه اسفنديارش يكي Disk داد بگفتا به رستم كه اي نيكزاد
در اين Disk باشد يكي فايل ناب كه بگرفتم از Site افراسياب
چنين گفت رستم به اسفنديار كه من گشنه نون سنگك بيار
جوابش چنين داد خندان طرف كه من نون سنگك ندارم به كف
برو حال مي كن بدين Disk, هان! كه هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوي خانه اش شتابان به سوي رايانه اش
چو آمد به نزد Mini Tower اش بزد ضربه بر دكمه ي Pawerاش
دگر صبر و آرام و طاقت نداشت مر آن Disk را در Drive اش گذاشت
نكرد هيچ صبرو نداد هيچ لفت يكي List از Root ديسكت گرفت
درآن Diskديدش يكي File بود بزد Enter آنجا و اجرا نمود
كزان يكDemo شد پس از آن عيان ابا فيلم و موزيك و شرح و بيان
به ناگه چنان سيستمش كرد Hang كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ
چو رستم دگر باره Reset نمود همي كرد Hang و همان شد كه بود
تهمتن كلافه شد و داد زد ز بخت بد خويش فرياد زد
چو تهمينه فرياد رستم شنود بيامد كه ليسانس رايانه بود
بدو گفت رستم همه مشكلش وز آن Disk و برنامه خوشگلش
چو رستم بدو داد قيچي و ريش يكي ديسك Bootable آورد به پيش
يكيToolkit اندر آنDisk بود بر آورد آن را و اجرا نمود
همي گشت Hard,Toolkit اندرش چو كودك كه گردد پي مادرش
به ناگه يكي رمز Virus يافت پي حذف امضاي ايشان شتافت
چو Virus را نيك بشناختش مر از Boot Sictor برانداختش
يكي ضربه زد بر سرش Toolkit كه هر Byte آن گشت هشتاد Bit
به خاك اندر افكند Virus را تهمتن به رايانه زد بوس را
چنين گفت تهمينه با شوهرش كه اين بار بگذشت از پل خرش
دگر باره اما خريت مكن ز رايانه اما تو صحبت مكن
قسم خورد رستم به پرر نگيرد دگر Disk از اسفنديار

عشق.....................



عشق بزرگترین هدیه خداوندیست..................

حلول ماه مبارک رمضان مبارک

آقا این عکسارو داشته باش............

 

حالا خودتون قضاوت کنین در مورد هوش سرشار بعضیا.............

 

خبر****************** خبر*******************

قابل توجه بازدید کنندگان محترم من در حال حاضر میخوام برای وب نویسنده جذب کنم .افراد متقاضی لطفا مهارت لازم رو داشته باشند بعد در صورت امکان بالا 13سال باشند .

موضوع وبلاگ شامل هرگونه شعر ،طنز،اخبار ،دلنوشته ،رجز خوندن و........ می باشد .بازم نمیخوام حرف تکراری و کلیشه ای بگم ولی لطفا هیچگونه تبلیغ ،تعریف  ،توهین و...... را در مورد حزب ، گروه ، شخص ، نهاد و..... را در وبلاگ بیان نکنید .و هرکس اگر به طور متوسط ماهیانه یک مطلب برای وب نمایش ندهد با عرض شرمندگی عضویتتان لغو می شود .

زندگی جیره مختصری ایت ؛مثل یک فنجان چای ،و کنارش عشق است ،مثل یک حبه قند.زنگی را با عشق نوش جان باید کرد.

 

 "سهراب سپهری"

نیا باران...

اینم یه شعر قشنگه عاطفه خواهرم خیلی اینو دوست داره به خاطر اون میذارم

ادامه نوشته

طنز:خواستگاری خر

خری آمد بسوی مادر خویش *** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش * برو امشب برایم خواستگاری *** اگر تو بچه ات را دوست داری* خرمادر بگفتا ای پسر جان ! *** ترا من دوست دارم بهتر ازجان* زبین این همه خرهای خوشگل *** یکی را کن نشان چون نیست مشکل * خرک ازشادمانی جفتکی زد *** کمی عرعر نمود و پشتکی زد * بگفت مادر به قربان نگاهت *** به قربان دوچشمان سیاهت * خر همسایه را عاشق شدم من *** به زیبائی نباشد مثل او زن * بگفت مادر، برو پالان به تن کن *** برو اکنون بزرگان را خبر کن * به آداب ورسومات زمانه *** شدند داخل به رسم عاقلانه * دوتا پالان خریدند پای عقدش *** به افسار طلا با پول نقدش* خریداری نمودند یک طویله *** همانطوری که رسم است درقبیله * خر عاقد کتاب خود گشائید *** وصال عقد ایشان را نمائید * دوشیزه خر خانم آیا رضائی؟ *** به عقد این خر خوشتیپ درآیی؟ * یکی از حاضرین گفتا به خنده *** عروس خانم به گل چیدن برفته* برای بارسوم عاقد بپرسید *** که خرخانم سرش یکباره جنبید* خران عرعر کنان شادی نمودند *** به یونجه کام خود شیرین نمودند* به امید خوشی و شادمانی *** برای این دوخر درزندگانی *

اشک

کنسرت

چرا نگرانی؟

فقط دوچیز وجود داره که نگرانش باشی اینکه سالمی یا مریض .اگر سالم هستی دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی اما اگه مریضی دوچیز وجود داره که نگرانش باشی اینکه دست آخر خوب می شی با میمیری اگه خوب بشی دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی اما اگه بمیری دو چیز وجود داره که نگرانش باشی اینکه به بهشت می ری یا به جهنم اگه به بهشت بری دیگه چیزی وجود نداره که نگرانش باشی و اگه به جهنم بری اونقدر مشغول احوالپرسی بادوستان قدیمی میشی که وقتی برای نگرانینداری پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره !