موبایل یک الاغ آهنگ می زد

کسی زانسو  برایش زنگ می زد

گرفت او بیخ گوشش گوشی اش را

صدایی زانطرف گفت ای دلارا

چه سوز انگیز و غمگین عر عری بود

صدای گنگ و خش دار خری بود

که می گفت  ای  فدای هردو چشمت

فدای  ناز و اطوار و کرشمت

به قربان جُل و پالان زیبات

لب و آن بینی و دندان زیبات

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

از این پس بی سر و همسر نمانیم

خرم من یک خر بسیار پرکار

از آن خر های خوب بار بردار

نه اهل جفتک و ورتیز هستم

نه افزون خواه و حتی هیز هستم

 خری از مخلصت  خرتر نبینی

تو از من خوب تر شوهر  نبینی

بجای آنکه در صحرا ولاشم

به فکر کار و امرار معاش است

صدایم  واقعاْ یک چیز مَشتی است

کمی در مایه های شیش وهشتی است

خری چون من کجا می یابی ای یار

 که در دستت سپارد میخ و افسار

خران، دارای احوالی وخیمند

کجا مانند خر های قدیمند

نخواهی دیدشان در زیر باری

شدند اینروز ها اهل سواری

فقط  وقتی که گرم التماسند

کمی محجوب و خوب و با کلاسند

رسند آنها چو بر دلدار روزی

به پایان می رسد خوش دکّ و پوزی

من اما  عاشقم عاشق ترینم

برایت یونجه یا شبدر بچینم

اگر امشب شما کاری نداری

بگو تا من بیایم  خواستگاری